ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

قشنگ ترین وبلاگ برای قشنگ ترین پسر دنیا

سنجش برای مدرسه

سلام گل پسر مامان قربونت برم که اقا شدی بزرگ شدی گلم صبح ساعت 8 رفتیم پایگاه سنجش. ازت سنجش بینایی و شنوایی و تن سنجی کردن و تست هوش گرفتن همه رو انجام دادی. ولی گفتی این تسته هوشه سخته. آخه قبلش بهت درموردش وضیح نداده بودم. فقط تو سنجش بینایی گفت چشم سمت راستت یکم مشکوک میزنه باید ببرمت چشم پزشک بیرون با دستگاه معاینه کنه اونم بخاطر اینه که صبح تا شب پای کامپیوتر میشینی بازی میکنی که چشمات میسوزه و خیلی وقتام اشک چشمات در میاد چشمت قرمز میشه حرف مامانی رو هم که گوش نمیکنی میگم روشن نکن کامپیوترو. عصری هم رفتیم باغ یه چرخی زدیم و برگشتنی بوی فلافلیه زد و فلافل خواستی ماهم خوردیم به هوای تو خیلی خوش گذشت الان مامان جونم تورا...
22 خرداد 1392

مدارک مدرسه

سلام عسل مامانی خوبی الان که دارم اینارو میتایپم شما جلوی ال سی دی نشستی و داری کارتون میبینی صبح دوتایی باهم با ماشین بابایی رفتیم مدرسه مدارک بردیم برای ثبت نام و شناسنامه سلامت دادن که فردا باید ببرمت برای سنجشت عزیزم راستی امروز عکس هم برای مدرسه انداختی که فردا قراره بگیریم. بوس عزیزم مامانی یه دنیا دوستت داره فرشته ی کوچولوی خودم.
21 خرداد 1392

صدای نازک و جیغ جیغوت

سلام عشق مامانی خوبی از این برات بگم که بالاخره برای کامپیوترت بابابیی رم 2 گیگ خرید حالا این هفته ام من خودم کارت گرافیک و ارتقا میدم که بازی های رو که دوست داری اجرا کنی راستی چن روز پیش یکی از سی دی ها مو انداختم تو دی وی دی کامپیوتر صدای ضبط شده 2 سال پیشت رو پیدا کردم انقدر اونجا صدات نازکه که هم من هم خودت خندمون گرفته بود از صدای نازک و جیغ جیغوییت راستی عمو سعید اومده فردا میخواد خاله بهاره رو ببره دوباره مامان جون تنها میشه خیلی نالاحتم از این به بعد یشتر باید بهش سر بزنیم صدای اپلود شده تو میزارم اینجا تا بزرگ شدی گوش بدی و کلی خاطراتت یادت بیاد این شعرایی که خوندی برای مهد کودکته. ...
16 خرداد 1392

سردرد و فرشته کوچولو

سلام گلکم خوبی عشقم پسر مهربونم برات بگم که خیلی مهربونی دیشب بخاطر کشیدین قلیون زیاد سرم داشت میترکید آخر شب از دست بابایی ناراحت بودیم به خاطر همین منو و شما باهم رفتیم اتاق تا بخوابیم بهت گفتم سرم درد میکنه عین فرشته کوچولوها دستت رو گذاشتی رو سرم تا سردردم خوب شه تا خوابیت برد باور کن سردرد منم خوب شده. جیگری ممان خیلی دوستت دارم خوشحالم که تو رو دارم
9 خرداد 1392

5خرداد92

سلام گل پسر مامان خوفی گلم ببین چقدر شیطونی الان سر ظهره خودت ازم پول گرفتی و رفتی یه بستنی عروسکی خریدی و الان اومدی داری واسه خودت شعر میخونی و میخوای تلوزیونتو روشن کنی و یه سی دی بزاری و تماشا کنی بعدا بستنی تو بخوری اخه اخلاقت اینجوری که اگه بخوای خوراکی بخوری نگهش میداری اول بره خودت یه کارتون بزاری بعد با تماشای کارتون خوراکی تو بخوری ...
5 خرداد 1392

یه روز دیگه

سلام عشقه مامان خوبی جیگرم بابایی چن روزه که طوطی خریده و الان داری با طوطی بازی میکنی. امروزم رفتم مخابرات ای دی اس ال ثبت نام کردن تاآخر خرداد میدن. ز این به بعد بهتر میتونم بیام برات خاطراتتو بنویسم پیش دبستانیتم که تموم شد به سلامتی و از مهر ان شالله میری کلاس اول فقط ثبت نامت مونده عزیزم که اونم برات انجام میدم. بوس بای عشق مامان راست ی 2 هفته اس که خاله بهاره اومده خونه مامان جون با رها. اومده که بخوابه و بهتر بشه و رها هم بزرگتر بشه.
4 خرداد 1392
1